سلام حدود ۵ ساله که ازدواج کردیم و زندگی رو با شرایط خوبی سدوع کردیم تا اینکه همسرم برای رشد بیشتر تو کارش و زندگی تصمیم به خونه سازی کرد (با اینکه من اعتقادی به ریسک و عجله برای پولدار شدن نداشتم و متذکر هم شده بودم) و این ریسک رو انجام داد.متاسفانه بازار به پیسی خورد و همسرم موفق نشد . ولی من رو از ورشکستگی بعد از ۳ سال تلاش و خبر دار شدن مطلع نکرد و مرتب در مورد بازدهی ساختمان دروغ میگفت .من هم متوجه شده بودم یه جای کارایراد داره و طول کشیده اما ایشون زیر بار نمیرفت و اصرار داشت که نه ما ورشکسته نشدیم و هنوز یه واحد برامون مونده . بماند که کلی مشکلات و اختلافات در این سالها با هم پیدا کردیم به خاطر اعصاب نداشتن اقا و من هم بیخبر . شبها تا ساعت ۱۲ سر کار و نیومدن یا با اصرار و دعوا اومدن به مهمونی و دور همی ها و ...تا اینکه یه روز شریکشون که خیلی داغون بود اومد خونمون و تمام ماجرارو تعریف کرد که نه تنها واحدی برامون نمونده کلی قرض هم واسمون مونده .من هم پریشون و درمونده به همسرم زنگ زدم که بباد و توضیح بده اما ایشون نه تنها توضیح ندادن بلکه با توهین و فحش و بد وبیراه طلبکار شدن که چرا حرفای شریکمو قبول کردی و اجازه دا ی بیاد خونمون .چرا به من اعتماد نکردی و .... و شروع کرد به بد قلقی و کج خلقی و قهر و...
حالا من موندم و با کابوس ودشکستگی همسرم و داشتن زندگی سخت بعد اون و به اضافه قهر و کینه همسر. دیگه داغون شدم توقع من از مرد زندگیم این بود که با من روراست صحبت کنه ازش خواستم با هم صحبت کنیم و یه جوری با همفکری هم این روزارو بگذرونیم من شونه از زیر بار مسوولیت خالی نکردم اما شوهرم اصلا نه تنها از کارش پشیمون نیست بلکه طلبکار هم شده و من رو مقصر میدونه .سب اخر گفت تو خونه من چیکار میکنی من تورو خیلی وقته از زندگیم انداختم بیرون برو بیرون از زندگیم . من هم که دیگه عاصی شده بودم و دیدم از خر شیطون پایین نمیاد با دل پر درد از خونه بیرون زدم و اومدم خونه مامانم . الان ۲۰ روزه ایشون نه تنها دنبالم نیومده بلکه مدام با پیامک های تهدید امیز و ناراحت کننده کینه من رو بیشتر میکنه .خسته شدم ناگفته نمونه من یه پسر خیلی خوب هم دارم که فقط خبر پسرشو میگیره و دنبال اون میاد اصلا ارزش برای من قایل نیست خیلی دلم شکسته و غرورم جریحه دار شده که بعد این همه سازگاری و زندگی چقدر راحت من و داره کنار میزنه و ادعای به اخر خط رسیدن میکنه .
سوال من اینه ایا باید منتظر شوهرم بمونم تا بیاد یا خودم برگردم به خونه به خاطر پسرم؟؟؟؟؟ خیلی فکر کردم واقعا کم اوردم نمیدونم چیکار کنم حالا که من حاضرم با وجود ورشکستگی و اخلاق های بدش که همه تایید میکنن باهاش زندگی کنم اون حاضر نیست از منیت و غرورش دست برداره و من رو اروم کنه و به زندگی برگردونه فقط من و مقصر میدونه